قلعه خون اشام ها
قلعه خون اشام ها
چرت و پرت ( <-PostCategory-> )

سیاهی شب فضای وهم اور گورستان وهم اورتر کرده یک قدم جلو میره  قلبش گویی میخواد سینه اش رو بشکافه اما اون مصمم تره به قبر ها نگاه میکنه دنباله یه اسم بالاخره پیداش میکنه قبر سفید وکوچکی جلوی قبر زانو میزنه دستش روی خاک میکشه هنوز از بارون ظهر مرطوب بغضش فرو میده اما اینبار موفق نمیشه کارش یه دیوونه گی اما چیکار کنه اون یه مادره با بیلی که اورده قبر میشکافه به نوزاد کوچک کفن پیچ شده اروم برش میداره سعی میکنه حرفای جادوگر به یاد بیاره باید معجون روی نوزاد خالی کنه ومنتظر باشه تا زنده شه همین بود نه اما مطمعن بود که یه چیز دیگه هم هست... معجون از توی کیفش درمیاره اما همون موقع سوز عجیبی پشتش میگره اهمیت نمیده میخواد شروع کنه که صدایی توی سرش فریاد میزنه اینکار نکن اگرنه اهمیت نمیده لابد وجدانشه  سرما دوباره تمام بدنش میگیره وتوی سرش هشدار هشدار روی زمین زانو میزنه جسم سفیدی از مقابلش رد میشه و توی گوشش فریاد میزنه بهت هشدار داده بودم نفسش تنگ میشه معجون جادوگر میشکنه وتنگ میشه داره میمیره که در اخرین لحظه یاد هشدار جادوگر پیر میوفته مواظب ارواح محافظ باش سرش گیج میره و........

صبح روز بعدجسد زنی همراه با بچهی مرده ای در گورستان پیدا میشه وتنها عکس العمل مردم لابد جنون گرفته بوده اخه ی زن بیچاره ! 

بازم یه چرت و پرت دیگه خخخ میدونم استعداد نویسندگی ندارم اما خب بیکاریه دیگه به خاطر قلم بدم من ببخشید 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ نوشته شده در پنج شنبه 22 آبان 1393برچسب:چرت و پرت ,ساعت 19:19 توسط vampire |

مطالب پيشين
چرت و پرت , ساعت 19:19" > چرت و پرت