قلعه خون اشام ها
یک داستان واقعی از روایت دختری به نام چریل ( <-PostCategory-> )

من «چریل» یک دختر هفده ساه هستم که در «شیکاگو» زندگی می کنم. کاملاً اطمینان دارم که خانه ما پاتوق ارواح شده است و حالا دلایل آن را برایتان به اختصار توضیح می دهم.

از زمانی که می توانم به یاد بیاورم، همیشه در خانه احساسی عجیب و غیر عادی داشتم و دچار اوهام عجیب و غریب می شدم. آنها آن چنان آزاردهنده و دهشتناک هستند که من بارها و بارها از پدرم و مادرم خواسته ام که تاریخچه خانه را برایم تعریف کنند. طبق گفته های آنها هیچ کس در آن خانه در نگذشته است.

وقتی بچه بودم، نیمه های شب از خواب می پریدم و به شدت می ترسیدم. احساس می کردم که کسی پشت دز اتاقم ایستاده است و از ترس نمی توانستم به دستشویی بروم. بعد که بزرگتر شدم ، تصور می کردم که آن خیالات و اوهام دست از سر من بر می دارند، ولی چنین نشد و امروز هم همان احساس را دارم.

باور کنید، همیشه پاهای یک مرد را می بینم که درست رو به رویم روی پله ها ایستاده است. اگرچه هرگز صورتش را نمی بینم ولی احساس می کنم که او قصد دارد مانع بالا رفتن من از پله ها شود.هم چنین پایین پله ها دختر بچه ای را می بینم که سنش از حدود ۵ تا ۱۵ سال تغییر می کند. گاهی اوقات یک دختر بچه است و گاهی یک دختر نوجوان. او همیشه دورادور مرا زیر نظر دارد و تمام مدت او را از گوشه چشمانم می بینم، ولی به محض آن که مستقیم به او خیره می شوم، خودش را پس می کشد و پنهان می کند و یا می گریزد.

هنگامی که پنج یا شش سال داشتم، خواب وحشتناکی دیدم. در خواب خودم را دیدم که لباس خواب سفید بلند به تن داشتم. همان لباس خوابی که آن دختربچه همیشه به تن داشت. سپس وارد آشپزخانه شدم ولی همه چیز و همه جا متفاوت به نظر می رسید. من به نظر قدیمی می رسیدم. سپس ناگهان یک روح یا یک شبح را دیدم که جلوی یکی از کابینت ها میان زمین و هوا معلق بود. آن چنان ترسیدم که سعی کردم جیغ بکشم ولی صدایی از گلویم خارج نمی شد. در نهایت، وحشت زده و خیس عرق از خواب پریدم و با تمام قوا شروع به جیغ زدن کردم…

از فرط خجالت جرأت نداشتم آن خواب را برای هیچ کس تعریف کنم، ولی روزی دل به دریا زدم و آن خواب را برای یکی از دوستانم تعریف کردم که به خانه ما آمده بود. او بعد از شنیدن آن کمی خیره به من نگاه کرد و بعد پا به فرار گذاشت و دوستی اش را با من به هم زد.

روزی نیز که یکی از دوستانم به نام «کتی» به خانه ما آمده بود بعد از آن که از دستشویی برگشت، کنجکاوانه از من پرسید: آیا شخصی بالای پله ها زندگی می کند؟ من جواب منفی دادم، ولی او مصرانه مدام می گفت که پاهای مردی را بالای پله ها دیده است. حالا حتماً به شما نیز ثابت شده که مشکل من قدرت تخیل قوی ام نیست و آن ماجراها واقعیت دارد….

 

دزدیده شده از سایت پیده


+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 15:22 توسط |

مطالب پيشين
, ساعت 15:22" > یک داستان واقعی از روایت دختری به نام چریل


یک داستان واقعی ( <-PostCategory-> )

داستان روح ارواح پلید خبیث جن زده : تسخیر روح یک جن توسط انسان آدم

شخصي از آشنايان دور ما تعريف مي کرد که در خانه شان در روستا اسبي داشتند که هرگاه صبح به او سر کشي ميکردند مي ديدند که شديدا عرق کرده است بدون اينکه کسي بر روي او سوار شود. راوي مي گويد روزي بر روي زين اسب قير ريختم تا هر کسي که بر روي اسب سوار شد به قير بچسبد و نتواند جدا شود تا صبح او را دستگير کنند و علت کارش را بپرسند. راوي مي گويد فرداي آنروز وقتي براي سر کشي به اصطبل اسب رفتم در کمال تعجب ديدم که دختري جوان که داراي سم است بر روي اسب سوار شده و به زين بر اثر قير چسبيده است. در ادامه راوي مي گويد که سريع سنجاق قفلي به لباس آن دخترک جن زدم تا اورا تسخير کنم . آن دخترک که شديدا ناراحت بود تعريف کرد که : من تازه ازدواج کرده ام وهر شب با همسرم به اينجا مي آمديم تا تفريح کنيم امشب اول من سوار اسب شدم که دچار قير شدم و همسرم هر کاري کرد نتوانست راهي براي آزادي من پيدا کند و من اينجا ماندم. راوي در ادامه مي گويد که آن دختر را هر طور که بود از زين جدا کردم و از آنروز به بعد از او بجاي کلفت کار مي کشيديم و از کارهاي عجيب او اين بود که هرگاه براي خمير درست کردن از چشمه آب مي اورد آن نان ديرتر تمام مي شد(پر برکت بود) اما روزي که اين دختر براي آوردن آب به چشمه رفته بود دختر کوچکي را مي بيند و از او مي خواهد که آن سنجاق را از لباسش جدا کند آن دختر خرد سال بدون اينکه بداند که اين دختر انسان نيست اين کار را ميکند وآن جن بعد از آزادي از طلسمش به خانه راوي مي رود و به او مي گويد که شما در استفاده ازمن اشتباه کرديد بايد ازمن مکان گنج يا دواي مريضي خاصي را مي خواستيد من ميروم فردا به کنار فلان رود خانه بياييد اگر از انجا خون آمد که مرا کشته اند اما اگر خون نيامد مرا بخشيده اند . راوي ميگويد وقتي به محل مورد نظر رفتيم ديديم که از آن محل خون مي آيد و آن دختررا کشته اند


+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 15:13 توسط |

مطالب پيشين
, ساعت 15:13" > یک داستان واقعی


بانوی سپید پوش ( <-PostCategory-> )

آیا به تازگی یکی از کسانی را که دوست داشته اید، از دست داده اید؟ بانوی سپیدپوش به شما روشی را نشان می دهد تا بتوانید آنها را ببینید. به تنهایی داخل حمام شده و چراغ ها را خاموش کنید. پنج بار بچرخید و عبارت بانوی سپیدپوش را تکرار کنید. به سمت مخالف چرخیده و پنج بار نام کسی را که از دست داده اید و آرزوی دیدنش را دارید، تکرار کنید. پس از اینکه نام آنها را صدا زدید، در آینه آنها را خواهید دید.

روش بدی نیست تا با دوران قدیم ارتباط برقرار کنیم؟ حال که با روش های مناسب برای دیدن این افراد آشنا شدید. یک بار امتحان کنید. ببینید تا چه حدّ ممکن است ترس وجودتان را فرا بگیرد.


+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 15:12 توسط |

مطالب پيشين
, ساعت 15:12" > بانوی سپید پوش


مرد آبنباتی ( <-PostCategory-> )

افسانه  مرد آب نباتی
هنگامی که خواستید با مرد آبنباتی ملاقاتی را کنید، بسیار مراقب باشید. زیرا اگر کسی بتواند این کار را انجام دهد، مرد آبنباتی می تواند هر کاری را انجام دهد.
هنگامی که در حمام هستید، حتما تمامی چراغ را خاموش کنید. به درون آینه نگاه کنید و نام “مرد آبنباتی” را پنج بار صدا بزنید. سپس، یک جفت، چشم های قرمز درخشان خواهید دید که از پشت نظاره گر شما هستند. به محض آنکه آن چشم های هراسناک را دیدید، چراغ ها را روشن کرده و به روشن ترین نقطه اتاق بروید. زیرا اگر این کار را نکنید، او از درون آینه بیرون آمده و شما را خواهد کشت.


+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 15:7 توسط |

مطالب پيشين
, ساعت 15:7" > مرد آبنباتی


افسانه ی ماری خون آلود ( <-PostCategory-> )

افسانه ماری خون آلود
گفته می شود که دو نوع از این افسانه  وجود دارد. مطمئنم هر یک از این دو، به اندازه کافی قدرت ترساندن شما را دارد. خوب است شب هنگام و زمانی که تنها در خانه نشسته اید، آن را امتحان کرده و میزان ترس درونی خود را بسنجید.
 داستان دختری است که مرده به خاکش می سپارند، امّا در واقع زنده است. او تلاش می کند تا خود را از درون تابوت بیرون کشیده و فرار کند، امّا نمی تواند. هنگامی که پدر و مادر او حس می کنند که ممکن است دخترشان را زنده به خاک سپرده باشند، قبر را حفر کرده و جای خراش های ناخن های دختر را بر جای جای تابوت دیدند. خراش هایی که نشان از تلاش دختر برای رهایی داشت.
اولین روشی که می توانید ماری را ظاهر کرده و با او ملاقات کنید:
هنگامی که سیزدهم یک ماه در روز جمعه افتاد، تمام چراغ ها را در خانه خود خاموش کنید. به سمت حمام بروید، آب را باز کرده، و وان را بشویید. سپس، پنج بار به آینه و پنج بار به “ماری خون آلود” نگاه کنید. او ممکن است تنها در آینه ظاهر شود و سعی کنید چراغ ها را سریعا روشن نمایید، زیرا شاید ماری از پشت به شما نزدیک شده و با چاقو زخمی تان نماید.
در روش دوم می توانید از ماری التماس کنید که به دیدارتان بیاید:
باید به تنهایی و در تاریکی جلوی آینه بایستید. هنگامی که سه بار عبارت “ماری خون آلود” را زیر لب زمزمه کردید، در محلی که قرار دارید بچرخید. پس از این که سه بار این کار را انجام دادید، ماری خون آلود در پشت شما و در آینه ظاهر خواهد شد و شما را تا حدّ مرگ خواهد ترساند.


+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 15:5 توسط |

مطالب پيشين
, ساعت 15:5" > افسانه ی ماری خون آلود


افسانه ی نوزاد ابی ( <-PostCategory-> )

برای آنکه این افسانه را به مرحله اجرا در آوریم، باید به درون حمام روید، در را ببندید، و چراغ ها را خاموش کنید. برای آغاز یک افسانه ترسناک، این فاکتورها کافی است. البتّه این بستگی به اندازه حمام شما و کوچک بودن آن و اینکه شما تا چه حدّ از مکان های بسته می ترسید. گام بعدی این است که وانمود کنید، در حال تکان دادن یک عروسک هستید، در حالیکه سیزده بار عبارت نوزاد آبی را زیر لب زمزمه می کنید. با این کار، یک نوزاد ظاهر شده و شما را خراش می دهد. هنگامی که این اتفاق افتاد، شما باید عروسک را انداخته و فرار کنید. زیرا اگر این کار را انجام ندهید، زنی ظاهر خواهد شد و چنان فریادی خواهد زد که بر اثرش، تمام شیشه ها می شکنند. “نوزاد را به من بده!” اگر نوزاد را به او پس ندهید، به دست او کشته خواهید شد. حال، آیا جرات تکان دادن یک عروسک را دارید؟


+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 15:2 توسط |

مطالب پيشين
, ساعت 15:2" > افسانه ی نوزاد ابی


مارسون روح ماه ( <-PostCategory-> )

قسمت اول رمان مار سون روح ماه

 



ادامه مطلب

+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 14:29 توسط |

مطالب پيشين
, ساعت 14:29" > مارسون روح ماه


داستان دست در دست خون آشام ( <-PostCategory-> )

یک داستان زیبا به اسم دست در دست خون اشام قسمت اولش رو می زارم بقیش اگه موافق داشت  می زارم

داستان پسری به نا آریو که بخاطر مشکلاتش گیر یه خون اشام میوفته و با اون دوست میشه

 

قسمت اول ادامه مطلب



ادامه مطلب

+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 14:1 توسط |

مطالب پيشين
, ساعت 14:1" > داستان دست در دست خون آشام


ثور .اساطیر اسکاندیناوی ( <-PostCategory-> )

ثور یا تور (به انگلیسی: Thor) محبوب‌ترین ایزد در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد قدرتمند آذرخش، توفان و تندر، پسر اودین و یورد است که به کیهان تاخت و با نیروهای شر و غول‌ها جنگید. او نگهبان آسگارد بود و ایزدان، حتی انسان‌ها همواره می‌توانستند در مواقع خطر، او را فرا خوانند و بسیاری از موجودات به او متکی بودند. ثور با سیف، یکی از ایزدبانوهای باروری ازدواج کرده است، ولی با ماده غولی به نام یارسانکسا (به معنی قمه آهنی) نیز رابطه داشت که حاصل آن دو پسر به نام‌های ماگنی و مودی و دختری به نام ثراد است. تیالفی، قاصد خدایان، همدم و خدمتگزار ثور است.

ثور را معمولاً بصورت مردی عظیم‌الجثه، قوی پیکر، سرخ‌موی همراه با ریش، چشمانی درخشان و ابروان سرخ‌رنگی تصویر کرده‌اند که وقتی خشمگین می‌شد، از دو طرف چهره‌اش آویزان می‌شد. با وجود ظاهر نه چندان دوستانه، پرستش ثور به عنوان نگهبان و حامی خدایان و انسان‌ها در برابر نیروهای شر بسیار رایج بوده است. محبوبیت و رواج پرستش ثور حتی از پدرش یعنی اودین نیز بیشتر بود زیرا او بر خلاف اودین خواستار از جان گذشتگی انسان‌ها نبود. مردم عادی به او اعتماد داشتند، زیرا او با دادگری، نظم و حفاظت از ایزدان و آدمیان پیوند داشت. بسیاری از قصه‌های ثور طنزآمیز و نمایانگر محبوبیت او در بین عامهٔ مردم است. در پرستشگاه مخصوص ثور به نام معبد آپسالای (که در سال ۱۰۸۰ میلادی ویران شده و به جای آن یک کلیسا ساخته شد) ثور همراه با پدرش اودین که در سمت راست او ایستاده بود به تصویر کشیده شده بودند.

وایکینگ‌ها اعتقاد داشتند که در زمان توفان‌های صاعقه، این ثور است که در آسمان‌ها سوار بر ارابه‌اش که توسط دو بز به نام‌های تانگریسنی و تانگنوست کشیده می‌شود حرکت می‌کند و هر بار که پتک معروفش، میولنیر را پرتاب می‌کند صاعقه به وجود می‌آید. ثور برای استفاده از این پتک، یک جفت دستکش آهنی به نام یارنگریپر به دست می‌کرد. او همچنین کمربندی بنام مگینگیارد بر کمر می‌بست که قدرت فوق‌العاده او را دو چندان می‌کرد.

ثور در قسمتی از آسگارد به نام ثرادهایم (یعنی محل اقتدار) تالاری به نام بیلسکیرنیر داشت. بزرگ‌ترین دشمن ثور، یکی از فرزندان لوکی، مار جهانی یورمونگاند است. در روزراگناروک، ثور سرانجام یورمونگاند را می‌کشد اما خود بر اثر زهر این مار جان می‌سپارد و پسرانش پتک او را پس از مرگش به ارث خواهند برد.

در اسطوره‌های تیوتونیک، خدایی به نام دونار معادل ثور دانسته شده، حال آنکه رومی‌ها او را معادل ژوپیتر، پادشاه خدایان خود می‌دانستند. پنجشنبه روز ثور است

.....

دزدیده شده از ویکی پیدیا


+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 12:3 توسط vampire |

مطالب پيشين
, ساعت 12:3" > ثور .اساطیر اسکاندیناوی


چشم ( <-PostCategory-> )

چشم سوم چيست؟

دانشمندان معتقدند که چشم سوم مانند يک لوبيا است که در بين دو ابرو قرار گرفته و کار آن دريافت سيگنالهای انرژيکی است.

حالا من اين غدده را از نزديک نديده ام ولی هر شکلی که باشد کارش تقريبا درست است.

چشم سوم در بين ۲ ابرو قرار گرفته و کار آن دريافت سيگنالهای انرژی و حتی ارسال آنها نيز هست. شما با استفاده از اين چشم ميتوانيد امواج انرژی که در محيط هست را احساس کنيد اين امواج را از طريق مغز يا روح تجزيه و تحليل کنيد و در نهايت پيام مربوطه را به تصوير بکشيد اين پيام ميتواند يک تصوير، يک حس و يا هر چيز ماورايی باشد. معمول استفاده من از اين چشم ارسال حس آرامش به افراد و دريافت تصاوير انرژيکی اجسام و اشخاص است. يعنی با استفاده از اين چشم من ميتوانم هاله افراد موجودات فرا مادی و يا دردها و هر چيز غير مادی و انرژيکی را با استفاده از اين چشم مشاهده کنم.

تست تعيين ميزان فعاليت چشم سوم

ابتدا شما بزرگترين انگشت خود را که همان انگشت وسط است را از فاصله ای حدود ۲۰ سانتيمتر به بين ۲ ابرو نزديک کنيد. شما بايد احساسی خاص مانند غلغلک يا حتی درد در آن ناحيه احساس کنيد. اگر هيچ احساسی نداشتيد با انگشت سبابه اين عمل را انجام دهيد و اگر هم باز هيچ احساسی نداشتيد با انگشت کوچک عمل را تکرار کنيد و اگر باز هم احساس نداشتيد با وسيله نوک تيز مثل نوک خودکار اين عمل را انجام دهيد. 
هر چقدر که جسمی که به اين چشم نزديکتر شود نوک پهنتر داشته باشد و هر چه فاصله آن از پيشانی بيشتر باشد نشان دهنده باز بودن اين چشم دارد برای مثال اگر شما نوک خودکار را از فاصله ۱ سانتيمتری احساس ميکنيد چشم شما بسيار ضعيف است و اگر انگشت وسط خود را از فاصله ۱۰ سانتيمتری احساس کنيد وضعيت چشم سوم شما مناسب است. 
توصيعه ميشود اين عمل را به مدت زياد تکرار نکنيد. چون ممکن است دچار سر درد شوي


+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:,ساعت 10:58 توسط vampire |

مطالب پيشين
, ساعت 10:58" > چشم


عکس ( <-PostCategory-> )


+ نوشته شده در چهار شنبه 16 دی 1394برچسب:عکس,دلقک,عکس,ترس,ساعت 10:56 توسط vampire |

مطالب پيشين
عکس,دلقک,عکس,ترس, ساعت 10:56" > عکس


پنج فیلم ( <-PostCategory-> )
 
 

۱۰ 


+ نوشته شده در سه شنبه 15 دی 1394برچسب:,ساعت 21:14 توسط vampire |

مطالب پيشين
, ساعت 21:14" > پنج فیلم


الاهه ی ماه ( <-PostCategory-> )

نتیجه تصویری برای عکس ترسنا

الاهه ی ماه یا همون روح ماه افسانه ای است راجع به موجودی که شب های کامل شدن ماه بیرون میاد این موجود میتونه اب بدن انسان رو کنترل کنه و اون هارو به سمت خودش بکشه شنیده شد وقتی ما به خواب میرویم در واقع روح ما در دست این موجود است که با طلوع صبح نا پدید میشه و اگر صبح نشد و روح انسان راحت بالا رفت و به دست اون افتاد اون انسان میمیره حتما داشتید که کسی توی خواب مرده باشه نه .........

مراقب شب های مهتابی باشید

یوهو هاهاها ها.................


+ نوشته شده در سه شنبه 15 دی 1394برچسب:,ساعت 16:34 توسط |

مطالب پيشين
, ساعت 16:34" > الاهه ی ماه